آرشیدا عشق مامانی و باباهی آرشیدا عشق مامانی و باباهی ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

☺☻آرشیدا خورشید آریایی☺☻

ولنتاین مبارک (عکس)

دیشب با بابایی و مامانی بیرون لفتیم و چون من عشگ بابایی و مامانی ام خمه کادو هاشون رو بلا من گلفتند، البته یه چیزی هم بلا خودشون گلفتند   دیشب با بابایی و مامانی بیرون لفتیم و چون من عشگ بابایی و مامانی ام خمه کادو هاشون رو بلا من گلفتند، البته یه چیزی هم بلا خودشون گلفتند  که سرش خیلی به هم تعارف کلدند (آغوشی بلا من) بابایی بلام یه play gem و مامانی خم بلام یه بالشتک طبی خلیدن بسچه شب ها سرم رو بد میذارم رو بالشت و مامان مجبوره خی سرم رو بچلخونه خلاصه یه دونه آگوشی هم خلیدند که اول بابایی یک نمونه شو امتحان کرد اما خلی بزرگ بود و من میافادم توش بغل بابایی بودم خانم فلوشنده یکی دیجه آولد که بابا ماما...
23 بهمن 1390

واکسن دو ماهگی با تاخیر (عکس)

امروز صبح که از خواب بیدار شدم... امروز صبح که از خواب بیدار شدم مامان بردم مرکز بهداشت و واسکن ٤ماهگی ام رو زدم وای که چقدر درد داشت یه کمی گلیه کدم اما زودی ساکت شدم الان خم لالا کردم تو اتاگم عکس آرشیدا کوچولو بعد از واکسن زدن ...
18 بهمن 1390

آرشیدا در معبد چغازنبیل شوش و کاخ آپادانا

جمعه صبح بعد از خوردن صبخانه راهی گردش شدیم و ...رفتیم شوش دانیال یکی از قدیمی ترین شهرهای جهان آرشیدا و بابایش در معبد چغازنبیل   جمعه صبح با دایی های مامان راهی گلدش شدیم و اول رفتیم شوش دانیال که یکی از پیامبران و یکی از قدیمی ترین شهرهای جهان موزه و بعد کاخ آپادانا که زمان داریوش دوره هخامنشی ٥٠٠ سال قبل از میلاد بنا شده بود که بابایی گفت به وسیله دشمنان ویران شده و فقط همینش مونده   نهار رو کنار رود کرخه خوردند چون من از نخارشون نخودم فگط شیر خودم و بعد در راه برگشت رفتیم معبد چُغازَنبیل   که نیایشگاهی باستانی‌است که در زمان عیلامی‌ها و در حدود ۱۲۵۰ پیش از میلاد ساخته شده‌است. ...
17 بهمن 1390

جشن تولد 4 ماهگی من (عکس)

پنجشنبه یه عالمه مخمون اومد خونمون و بابایی هم یه کیک گنده بلام خریده بود و ...   تولد چهار ماهگی آرشیدا کوچولو پنجشنبه یه عالمه مخمون اومد خونمون و بابایی هم یه کیک گنده بلام خریده بود و مهمون ها که اومدند هل کدومشون میومدند و لپ منو میکشیدند و بوس میکدند منم یه عالمه غریبی کدم و یه عالمه گریه کدم و از بگل مامانی تکون نخودم اجه هم مامانی میذاشتم زمین بازم گلیه میکدم حتی بغل بابایی هم نمیلفتم تا اینکه شیر خولدم و خوابم بلد وقتی بیدار شدم که مامانی داشت لباسم رو عبض میکلد وقتی اومدم توی سالن یه چیچ خوکشل سفید صولتی که روش نبشته بود for our baby girl که یعنی برای دخمل کوشولوی ما وسط میز بود توی دست بشه ها هم فشفشه و خلاصه منم دید...
15 بهمن 1390

چهار ماهگی من (عکس)

من چخار ماخه شدم حالا دیجه یه عالمه کارهای جدید یاد جرفتم و جای خودم رو حسابی توی دل بابایی و مامانی باز کردم و ... من چخار ماخه شدم حالا دیجه یه عالمه کارهای جدید یاد جرفتم و جای خودم رو حسابی توی دل بابایی و مامانی باز کردم صبح که از خواب بیدا میشم اول دو تا دستم تو دخنم کلی غاااا غوووو غییییی غااااا میکنم (که مامانی میجه قربونت برم جه صبح ها مثل بلبل کوشولو جیک جیک میکنی) ، تا مامانی رو از خواب بیدال کنم مامانی که چشم هاش رو تو چشمم میندازه  یه خنده از روی ذوق که موبفگ شدم مامان رو بیدال کنم   آرشیدا و خوردن دست هاش مامان زیاد گربون صدگه ام میشه مصخوصا وگتی از بالا سرم یا کنارم رد میشه و من تا جاهی که بتونم...
11 بهمن 1390

آبشارهای شوشتر و نخلستان های اهواز (عکس)

بالاخله بابایی بعد مدتخا یه روز آف داشت و ... بالاخله بابایی بعد مدتخا یه روز آف داشت و صبح که از خواب بیدار شدیم با مامانی تصمیم گلفتند بریم یه جایی دد منم که از خدامه چه سوار ماشین بشم. خلاصه من که از قبلش صبحونه خولده بودم لالا کدم تو کریرم صندلی عبق رفتیم و لفتیم تا رسیدیم یه جایی به اسم شوشتر که از زمان گدیم که بابایی جفت از زمان ساسانی ها یه آثار کمی خنوز باگی بود وای چه آبشارهای گشنگی که چند تا آسیاب سنگی خم داشت چگد هوا آفتابی خوبی بود آرشیدا و آبشار شوشتر   آبشارهای آسیاب سنگی شوشتر     اما چون من خمیشه به قول ماما تا لنگ ظهر میخوابم خمش خمیازه میکشیدم اما عجب آب و هبایی ...
2 بهمن 1390

وای دیروز برای اولین بار غلتیدم (عکس)

دیروز جمعه (٣٠/١٠/١٣٩٠) رفتیم خونه خانم همسایه مون پای نذری شله زرد ...   صدیقه خانم  همسایه مون که خلی دوسش دارم مثل مامان جونم میمونه دیروز مامانی رو دعبت کرد پای نذری شله زرد مامان هم منو برداشت و رفتیم خونشون من که لالا کده بودم ماما منو از کریرم در آورد و  گذاشتم روی تخت تا لالا کنم و خودشون لفتند بیرونا منم که یه چرتی زدم از خواب بیدا شدم دیدم خیشکی کنارم نیست این بر رو دیدم اون بر رو دیدم اما خیشکی نبود گفتم بذار خودم پاشم برم ببینم شه خبره یه تچون دادم به خودم و یه چخی زدم اما دیدم نمیشه گیل افتادم جفتم إ هیشجی نیس به دادم برسه دیدم نه خبری نشد دستم دیجه دد گیفته بود بلند تل جفتم إ إ اما نمی خواستم از...
30 دی 1390
1